اولین کلمات

ساخت وبلاگ
سلام باباسلام دختر عزیزمببخشید که این همه مدت ننوشتم واستولی بدون که هر روز لبریز از عشق تو ویاد تو دارم سر می کنمخیلی خیلی سر خودم را شلوغ کردم تو کار اما بازم توجیه نمی شه واسه ننوشتن16 شهرویر ماه ما با یک سوپرایز مواجه شدیم اونم بدنیا امدن برادرت بدون هماهنگی قبلیجمعه بود مامان زیاد حالش خوب نبود ظهر که خوابید و پاشد درد هاش بیشتر شد به جایی رسید که گفت بچه داره بدنیا میاد و حرکت به سمت بیمارستان و یک ساعت بعد همه علی امدهمه چیز خیلی سزیع و در اوج استرس پیش رفتعلی یک ماه زود بدنیا امد بچه 2 کیلو 100 گرمی کوچیک اما خدا را شکر سالم بماند که این 24 روز چقدر اتفاق افتاد اما خدا را شکرجمعه اولین شبی بود که من و تو دو تایی بدون مامان سر کردیمقصه خوردی تو خودت ریختی اما موقع خواب این بغض ترکید و بند نیومدچقدر تو مهربونی به خاطر که من را ناراحت نکنی تو خودت می ریختی مگه میشه دختری که هنوز 4 سالش نشده انقدر درک از احساس اطرافیانش داشته باشهنگران واکنش تو بودیم به برادرت خدا را شکر خیلی دوسش داریدرست یکم حساس شدی مخصوصا برای خواب که به سختس تنها و تو اتاقت می خوابی می خوای پیش ما باشیالبته من بهت حق میدم همه تو یه اتاق تو جدا بخوابی منم بودم حساس می شدمببخشید بابا کم می نویسم سعی می کنم زود به زود بیشتر بنویسم الان هم باید برمدوست دارم اولین کلمات...
ما را در سایت اولین کلمات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : matina1397 بازدید : 59 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 17:58